دو موضوع تناسخ و رجعت را باید از جمله مباحث کم و بیش جنجالی در حوزه باورهای دینی دانست. اولی آموزه ای مطرح در شمار زیادی از ادیان و مکتب های فلسفی و عرفانی جهان است، و دومی نیز در برخی از ادیان و مذاهب جایگاه مهمی دارد. اما این دو آموزه از جهاتی با هم شبیه اند؛ به گونه ای که برخی آنها را از یک جوهر انگاشته اند، و برخی دم از تغایر این دو زده و یکی را پذیرفته و دیگری را انکار کرده اند. حقیقت هرچه باشد، لوازم کلامی قابل توجهی به همراه دارد. با وجود این، طرفین دعوی تا به حال به طور اصولی و بنیادین به این مساله و لوازم آن نپرداخته و صرفا با تکیه بر شباهت ها و تفاوت های بدوی که معمولا آنها را از تعریف های ناقص و فروکاهشی بر می گیرند، حکم به این همانی یا دوگانگی آن دو کرده اند. این جستار، با رویکردی پدیدارشناسانه، و با واکاوی گونه های مختلف تناسخ باوری و رجعت اندیشی، ویژگی ها و مولفه های جوهرین تناسخ باوری و رجعت اندیشی را بازشناخته، و معلوم کرده است که برخی وجوه تمایز این دو آموزه (مانند تبدل هویت در تناسخ، و وحدت شخصیت در رجعت، و یا تکیه این دو آموزه بر مبانی متباین) به قدر کافی جوهری و بنیادین هست که سبب شود تا بتوان به گونه ای علمی، به تغایر ماهوی و یا ذاتی آنها با یکدیگر حکم کرد.